-
اعتراض همگانی به مزایدهی میراث ملی
یکشنبه 3 شهریور 1387 01:53
با مراجعه به این آدرس و امضای بیانیهی اعتراضی، ما را در رسیدن به هدف حفظ یادگارها و میراث احمد شاملو، شاعر ملی ایران، یاری دهید. لطفا این خبر را برای همهی دوستانتان از هر طریقی که صلاح میدانید بفرستید. http://www.petitiononline.com/measap87/petition.html متن فارسی بیانیه: از میراث احمد شاملو با تبدیل خانهاش به...
-
عشق
پنجشنبه 31 مرداد 1387 00:34
کنار سیب و رازقی نشسته عطر عاشقی من از تبار خستگی بی خبر از دلبستگی عـــــاشقــــــم ابر شدم صدا شدی شاه شدم گدا شدی شعر شدم قلم شدی عشق شدم تو غم شدی لیلی من . دریای من. آسوده در رویای من این لحظه در هوای تو گمشده در صدای تو من عاشقم مجنون تو گمگشته در بارون تو مجنون لیلی بی خبر در کوچه های دربه در مست و پریشون و...
-
غزلی در نتوانستن
شنبه 19 مرداد 1387 13:43
از دست های گرم تو کودکان توامان آغوش خویش سخن ها می توانم گفت غم نان اگر بگذارد. * * * نغمه درنغمه درافکنده ای مسیح مادر، ای خورشید! از مهربانی بی دریغ جان ات با چنگ تمامی نا پذیر تو سرودها می توانم کرد غم نان اگر بگذارد. * * * رنگ ها در رنگ ها دویده، از رنگین کمان بهاری تو که سراپرده در این باغ خزان رسیده برافراشته...
-
دره ی خاموش
شنبه 5 مرداد 1387 11:42
سلام به دوستان عزیزم.امروز واستون از سهراب سپهری یک شعر بسیار قشنگ گذاشتم به نام دره ی خاموش که این شعر رو تقدیم می کنم به نیلوفر عزیزم. شعر در ادامه ی مطلب دره ی خاموش سکوت ‚ بند گسسته است کنار دره درخت شکوه پیکر بیدی در آسمان شفق رنگ عبور ابرسپیدی نسیم در رگ هر برگ می دود خاموش نشسته در پس هر صخره وحشتی به کمین...
-
سیاه
یکشنبه 30 تیر 1387 19:05
سلام به همه ی دوستان.امیدوارم که حالتون خوب باشه.من بازم اومدم با یک مطلب جدید از استاد مرحوم حسین پناهی امیدوارم که همه خوششون بیاد. خب ..آره که خیابونا و بارونا و میدونا و آسمونا ارث بابامه واسه همینه که از بوق سگ تا دین روز این کله پوکو میگیرم بالا و از بی سیگاری میزنم زیر آواز و اینقدر میخونم تا این گلوی وا مونده...
-
یک کاری کن
جمعه 3 خرداد 1387 01:45
یه کاری کن که می تونی یه خونه شو تو ویرونی از این بیشتر نپرس از عشق نمی دونم نمی دونی تو این تقویم دل مرده کسی اشکاشو نشمورده کجا دیدی که تنهایی غماشو با خودش برده یه کاری کن از این بیشتر نیوفتم تو غم آخر نذار شمع حضور من یه شعله شه تو خاکستر نگو دوره نگو دیره نگو این قصه دل گیر یه عمری رفته از دستم نیای عشق تو میمیره...
-
سلامی دوباره
پنجشنبه 1 فروردین 1387 01:53
با سلام به همه ی دوستان به همه ی کسایی که به من آموختند که چگونه فکر کنم و چگونه بی اندیشم. سلام به همه ی دوستانم که با وب من آشنا هستند و من رو می شناسند. سلام به زندگی . سلام به ایران. من باز هم اومدم تا بنویسم.بعد 1 سال.دلم خیلی تنگ شده برای نوشتن.البته برای نوشتن در وب. هر کسی تو زندگی خود بالا پایین هایی داشته...
-
فراموشت نکردم من....فراموشت نخواهم کرد
سهشنبه 2 آبان 1385 12:28
مطمئن باش که مهرت نرود از دل من مگر آن روز که در خاک شود پیکر من... آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش چون که گورم بشکافند عیان می بینند زیر خاکستر جسمم باقیست آتشی سرکش و سوزنده هنوز... یادگاری است زعشقی سوزان که بود گرم وفروزنده هنوز در میان سرزمین خواب من یک پرنده منتظر نشسته بود یک پرنده غریب که تمام آرزوهای خویش رادر...
-
آبی خاکستری سیاه
یکشنبه 30 مهر 1385 21:29
وایِ باران باران شیشه ی پنجره را باران شست. از دل من اما چه کسی نفش تو را خواهد شست؟ آسمان سربی رنگ من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ می پرد مرغ نگاهم تا دور وای باران باران پر مرغان نگاهم را شست. خواب رویای فراموشیهاست! خواب را در یابم که در آن دولت خاموشیهاست. من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم و ندایی که به من...
-
کاش میدانستم چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست
دوشنبه 24 مهر 1385 22:15
بزرگ ترین هدیه ی من به تو قلبم بود...قلبی که از اولین دیدارمان شود جایگاه عشق تو ...قلبی که در سینه ام است فقط برای تو برای عشق تو می تپد...قلبم با تمام عشقی که در آن است به تو تعلق دارد...قلبم از اول هم ماله تو بود... مواظب قلب خودت باش... اشک رازی ست لبخند رازی ست عشق رازی ست اشک آن شب لبخند عشقم بود قصه نیستم که...
-
گر هم سفر عشق شدی........
چهارشنبه 19 مهر 1385 22:33
بین من و تو فاصله غوغامی کنه... ما می تونیم فاصله ها رو بر داریم... با تو بودن از تو گفتن زیباست مثل آواز قناری تو بهار با تو بودن از تو گفتن زیباست مثل آواز قشنگ جویبار با تو بودن از تو گفتن زیباست مثل نیلوفر آبی در آب مثل اشکهای لطیف شبنم روی گونه های زنبقهای خواب با تو بودن از تو گفتن زیباست مثل بارش بارون تو کویر...
-
بین من و تو فاصله قوقا می کنه
چهارشنبه 19 مهر 1385 22:30
بین من و تو فاصله قوقا می کنه با تو بودن از تو گفتن زیباست مثل آواز قناری تو بهار با تو بودن از تو گفتن زیباست مثل آواز قشنگ جویبار با تو بودن از تو گفتن زیباست مثل نیلوفر آبی در آب مثل اشکهای لطیف شبنم روی گونه های زنبقهای خواب با تو بودن از تو گفتن زیباست مثل بارش بارون تو کویر مثل رویش دوباره چمن روی تن یخ زده زمین...
-
از عشق؛از هر آنچه که گفتندخوش تری
دوشنبه 17 مهر 1385 17:14
سلام به همه دوستان من باز اومدم صبر تموم شود دلم تنگ شده بود واسه نوشتن.این شعر هم من تقدیم می کنم به نیلوفر جانم... ای آنکه در همیشه ی چشمم شناوری در من رسوخ کردی و دیوانه ات شدم انگار؛در مقایسه با عشق؛برتری چیزی ندارم از خودم اما،به نام توست شعری اگر چکیده شبی روی دفتری مثل غزل؛دوباره سراغ من آمدی من را به سمت آبی...
-
بارون
چهارشنبه 12 مهر 1385 22:14
سلام به همه ی دوستان امیدوارم حال همگی خوب باشه.یک مدتی نبودم و بعد از این هم نیستم مشخص نیست تا کی.برای همه ی شما آرزوی موفقیت می کنم.آخرین پست هم از سیاوش قمیشی می نویسم.تا آینده ای بهتر بدرود. بارون رو دوست دارم هنوز چون تو رو یادم میاره حس میکنم یش منی وقتی که بارون می باره بارون رو دوست دارم هنوز بدون چتر سرپناه...
-
لحظه ی دیدار
جمعه 31 شهریور 1385 21:24
لحظه ی دیدار نزدیک است. باز من دیوانه ام مستم باز می لرزد دلم دستم باز گویی در جهان دیگری هستم. های!نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ! های!نپریشی صفای زلفکم را دست! و آبرویم را نریزی دل! لحظه ی دیدار نزدیک است. مهدی اخوان ثالث
-
آفتاب می شود
یکشنبه 26 شهریور 1385 15:13
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایه ی سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن تمام هستیم خراب می شود شراره ی مرا به کام می کشد مرا به اوج می برد مرا به دام می کشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود تو آمدی ز دورها دورها ز سرزمین عطرها نورها نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاجها ز ابرها...
-
باران
یکشنبه 19 شهریور 1385 13:32
آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم در آستانه پر نیلوفر ، که به آسمان بارانی می اندیشید و آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم در آستانه پر نیلوفر باران، که پیرهنش دستخوش بادی شوخ بود و آنگاه بانوی پر غرور باران را در آستانه نیلوفرها ، که از سفر دشوار آسمان باز می آمد احمد شاملو
-
میلاد
جمعه 17 شهریور 1385 09:49
برای روز میلاد تن خود من آشفته رو تنها نزاری برای دیدن باغ نگاهت میان پیکر شبها نذازی همه تنهای با من رفیقن من در حسرت عشق نذاری برای روز میلاد تن خود من رو دور از دل و دیدت نذاری دلم دلتنگ و مهر تو می خواد دلم رو در پی غم ها نذاری میام تنها توی قلبت میشینم من و فلبت رو جایی جا نذاری عزیزم جشن میلادت مبارک من و اون...
-
تولد
پنجشنبه 16 شهریور 1385 09:09
سلام به همه ی دوستان امیدوارم حال همه خوب باشه.امروز یه روز خاص چون............... تولد من .
-
سه شنبه
دوشنبه 13 شهریور 1385 23:52
عزیزم یادت میاد سه شنبه ها پا به پای هم می رفتیم تا کجا کوچه های خلوت یادت میاد اون همه صداقت یادت میاد عززیم یادت میاد که گریه هات چه جوری آتیش به جون من میزد نمی شد بهت بگم دوست دارم تا می خواستم زبون بند می اومد کوچه های خلوت قدم زدن توی هفته های تلخ بی صدا هالا روزا همشون سه شنبه اند لعنت خدا به این سه شنبه ها توی...
-
زندگی
یکشنبه 12 شهریور 1385 20:57
زندگی یعنی چکیدن همچو شمع از گرمی عشق زندگی یعنی لطافت گم شدن در نرمی عشق زندگی یعنی دویدن بی امان در وادی عشق رفتن و آخر رسیدن بر در آبادی عشق میتوان هر لحظه هر جا عاشق و دل داده بودن پر غرور چون آبشار بودن امّا ساده بودن میشود اندوه شب را از نگاه صبح فهمید یا به وقت ریزش اشک شادی بگذشته را دید می توان در گریهء ابر...
-
عشق فقط میگه تو
دوشنبه 6 شهریور 1385 22:01
یک نفر ..... یک جایی تمام رویایش لبخند توست و زمانی که به تو فکر میکنم احساس میکنم که زندگی واقعا با ارزشه پس هر گاه احساس تنهایی کردی این حقیقت رو به خاطر داشته باش. ..... من .....یک جایی در حال فکر کردن به تو هستم عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ فقط میگه مال منی عشق نمی پرسه اهل کجایی؟فقط میگه تو قلب من زندگی میکنی عشق نمی...
-
وسعت عشق
یکشنبه 5 شهریور 1385 12:43
و این ثانیه هاست که عشق مرا وسعت داد با ترنم یک لبخند و با طنین یک صدا در امواج متلاطم دریا . در کشاکش عشق ونفرت و در زلالیت سکوت و تاریکی شب این عشق بود که ستاره بخت مرا شناخت و به ندای درونیم لبخند زد و فریاد بودن را سرود . اینکه برای بودن باید رفت برای عشق باید سرود برای لبخند باید معنی دیدن را فهمید برای نگاه باید...
-
تقدیم به عزیز ترینم نیلوفر
پنجشنبه 2 شهریور 1385 23:38
آیا تا به حال به تو گفته ام که زیباترین احساسات را وقتی در وجود تو غوطه می خورم پیدا میکنم؟ من تنها زمانی میتوانم پاک معصوم بمانم که تو در کنار من هستی. تو را به خدا مرا در سراشیبی نابودی نیافکن آیا اگر من برای همیشه چشمانم را ببندم می توانم از این درد خلاص شوم و نفس دوباره ای بکشم؟ شاید که من معتاد و غیرقابل کنترل...
-
از زخمِ قلبِ آبائی
یکشنبه 29 مرداد 1385 23:07
دختران ِ دشت دختران ِ انتظار دختران ِ امید ِ تنگ در دشت ِ بیکران و آرزوهای بیکران در خُلقهای تنگ دختران ِ خیال ِ آلاچیق ِ نو در آلاچیقهایی که صد سال از زره ِ جامهتان اگر بشکوفید باد ِ دیوانه یال ِ بلند ِ اسب ِ تمنا را آشفته کرد خواهد... □ دختران ِ رود ِ گِلآلود دختران ِ هزار ستون ِ شعله به تاق ِ بلند ِ دود...
-
فراق
یکشنبه 29 مرداد 1385 08:10
از فـراق دوری تـــو مـسـت و حیـرانـم هنــوز بـا نـبـودت روز و شب سر در گـریـبـانم هنـوز حـرف هایـت می دهـد بـوی صـفـا و همدلی مـن بــه دنـبـال امـیـد چـشـم زیـبـاتـم هـنـوز مهربـانـا خنـده ات چون شهد شیـرین عـسل مـن بـه یـاد خنـده های پـر مهر زیبـاتـم هنـوز کـی بــه آخــر می رسـد ایـن انتظار من خـدا من به یادت روز و...
-
باران با تو زیباست
شنبه 28 مرداد 1385 22:46
باز باران می بارد و من باز باران می بارد و من در اوج دلتنگی برایت اشک می ریزم باز باران می بارد و من برایت مینویسم . شاید بخوانیش می نویسم بر قطرات ریز باران تا بگویند غم دلم را بگویند غم دلم را بر شیشه ی پنجره ی دل مهربانت عجب حکایتی ست این طپیدن دل رسم تلخی ست رسم این روزگار . گاه با توست گاه با دیگری گاه تو را به...
-
زندگی
شنبه 28 مرداد 1385 09:00
زندگی خالی است ... پر کنید آن را زندگی یک مشکل است ... با آن روبرو شوید زندگی یک معادله است ... موازنه کنید زندگی یک معما است ... آن را حل کنید زندگی یک تجربه است ... مرور کنید زندگی یک مبارزه است ... قبول کنید زندگی یک کشتی است ... با آن دریانوردی کنید زندگی یک سوال است ... جواب بدهید زندگی یک موفقیت است ... لذت...
-
چه می شود
جمعه 27 مرداد 1385 11:53
چه میشود که اگر دلم رنگ چشمان تو باشد ؟ چه میشود اگر روزگارم آبیچشمان تو باشد ؟ چه میشود اگر آسمان آبیبودنش را از تو بگیرد و چه میشود اگر چشمان من در چشمان تو گل آرزو بچیند . آنقدر از این چه میشدها در درونم انباشته دارم که تا سالیان به درازای عمر تهی نخواهد شد . وقتی که امدی دنیای شقایق هایم همه رنگ بیداری گرفت...
-
ما نیز روزگاری
دوشنبه 23 مرداد 1385 21:19
ما نیز روزگاری لحظهای سالی قرنی هزارهای از این پیشتَرک هم در این جای ایستاده بودیم بر این سیاره بر این خاک در مجالی تنگ– هم از این دست– در حریر ظلمات در کتاب آفتاب در ایوان گسترده مهتاب در تارهای باران در شادروان بوران در حجله شادی در حصار اندوه تنها با خود تنها با دیگران یگانه در عشق یگانه در سرود سرشار از حیات...