من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

تا انتظار...

صدای ممتد بوق تلفن... 

دو ساعت و نیم میشه که زنگ می زنم و این صدا در گوشم می پیچه... 

تمام بدنم سرده و با همه ی وجودم منتظر شنیدن صدات هستم... 

قرار بود تا قبل از ساعت نه خودت زنگ بزنی اما... 

یک بار دیگه شماره ای که حالا دیگه حفظ شدم رو می گیرم مرد جوونی گوشی رو بر می داره و من از فرط خوشحالی صدام می لرزه... میگم ببخشید آقا می تونم با... 

صدای موسیقی شادی در گوشم میپیچه معنیش اینه که باید منتظر بمونم... 

مرد جوون مجددا گوشی رو بر می داره و میگه: نیستن الان خانوم... لطفا دیگه امشب زنگ نزنین... 

با صدایی که از اندوه می لرزه می گم: ممنون آقا و تلفن رو قطع می کنم... 

خیلی دلتنگت بودم ولی تو حتی یادت نبود که منو منتظر تلفنت گذاشتی... 

شاید... شاید...  

مهم نیست... 

 

 

 

 

از حقیقت تا دروغ فاصله خیلی کمه  

نه دلم تنگ نشده تنها دروغمه... 

 

 

اومدم تا حرفایی که زدمو پس بگیرم... 

ساعت ۱۰:۱۶ تلفن زنگ زد و این تو بودی که با صدای مهربونت اسم منو صدا می زدی و می گفتی نیلو دلم واست تنگ شده و هر دومون گریه می کردیم... 

دوستت دارم عزیز دلم آسمون آبی من... 

منو ببخش که فکر کردم یادت رفته که قرار بوده بهم زنگ بزنی... 

 

 

و ناگهان مرا به نام کوچکم صدا می کنی  

گنجشک هایم به سرزمین تو کوچ می کنند  

و من با این همه بیابان که هیچ هم بهار نمی شود  

فصل ها را گم می کنم....

 

 

                                                                           نیلوفر آبی

نظرات 1 + ارسال نظر
احسان سه‌شنبه 27 بهمن 1388 ساعت 11:57 ق.ظ http://newage-music.blogfa.com

و ناگهان مرا به نام کوچکم صدا می کنی
گنجشک هایم به سرزمین تو کوچ می کنند
و من با این همه بیابان که هیچ هم بهار نمی شود
فصل ها را گم می کنم....

انتظار عشق رو پر حرارت تر و قوی تر می کنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد