من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

من و تو

!ما ماهی های اوزون برون. محکوم به ماهی تابه ی واقعیتیم

میلاد تو

باغچه ی کوچکی داشت که در آن بذر همه ی دلخوشی هایش را می کاشت تا در بهار سال آینده به گل نشیند.

همه ی حرفهای عاشقانه ی دل کوچکش را با جوانه های زیبایی که در هر بهار سر از خاک بیرون می آوردند میزد شبها تا به سحر کنار نهال کوچک عشقشان مینشست و برایش ترانه ی جاودانگی سر میداد.

با همان دست های کوچکش که عاشق دستان مهربان او بود اطلسی های خوش عظر باغچه را آب میداد و کنار دل اقاقیا مینشست و برایش قصه  لیلی و مجنون میگفت. تازگی ها زیر بید مجنون مینشست و از رقص زیبای گیسوان بید برای او که همه ی بهانه اش برای زندگی بود می نوشت.بنفشه ها را که عمرشان خیلی کوتاه بود بیشتر از همه دوست میداشت و سعی میکرد بیشتر از همه به آنها توجه کند.

عصر ها که حیاط را آب پاشی میکرد عطر بهار نارنج فضای خانه شان را پر میکرد از ترنم عشق و گل و شبنم...

او عاشق خانه ی کوچک عشقشان بود.عاشق باغچه ی کوچک گلهای خاطراتشان

گلهایی که هر روز با هم با دست های عاشق با هم میکاشتند و نگهداری از آنها بر عهده ی دختر بهار بود.دختر بهار عاشق زندگیشان بود عاشق خانه ی عشقشان با آن باغچه که اگر چه هر دو کوچک بودند اما عشقشان آنقدر بزرگ بود که او از این همه خوشبختی احساس شعف میکرد.

تازگی ها دختر بهار دور از چشم همه ی گلها بیشتر از همه به گلدانی رسیدگی میکرد که هیچ کس خبر ندارد بذر چه گلی کاشته شده است. او ساعت ها کنار گلدان مینشیند و برایش ترانه ی باران میخواند موسیقی محبت مینوازد شعر عاشقی میسراید و نغمه ی دلدادگی و وفاداری سر میدهد هیچ کس از راز دختر بهار خبر ندارد...هیچکس به جز...من...

سلام آسمان من...

منم دختر بهار تو...امروز که دوباره بهار تو را جشن میگیریم هدیه ی من به تو همان گلدانیست که رازش را هیچکس نمیداند به جز من.

بذر این گل در هیچ کجای جهان یافت نمیشود مگر در سرزمین احساس من و در هیچ خاکی نمیروید مگر در خاک دشت وجود عاشق من رنگ این گل در هیچ جعبه ی مداد رنگی نیست مگر در جعبه ی عاطفه ی من و عطر آن در هیچ کجا نمی پیچد مگر در عطر نفس های آمیخته ی من و تو.

من هدیه ام را به تو هدیه میکنم و امیدوارم که هزاران سال خودم با همین وجودی که به عشق تو زنده است روز میلادت را جشن بگیرم هدیه ات را بگیر اما مراقب گل زیبای درونش باش چرا که قلبم را در آن کاشتم تا گل عشق و وفاداری بر آن جوانه بزند.تقدیم به تو با تمام وجودم...

گل قشنگم بهار دوباره ات ستاره باران

آسمان مهربانم آبی دوباره ات گلباران 

نامزدت نیلوفر

نظرات 1 + ارسال نظر
saba جمعه 15 شهریور 1387 ساعت 08:36 ب.ظ http://backstabber.blogfa.com

عجب متنی بود !!!!
آقا سپهر تولدتون مبارک
دختر عمه ی منه ها....از نظر احساسات به من رفته
این طبع شعرشو از من به ارث برده !!!
نیلو جوووووونم همین جا تولد تو رو هم تبریک میگم

happy birthday to both of you

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد